“کسی که درس خونده باشه از امتحان نمی ترسه” این جمله برای هرکس که از تونل نظام آموزشی رد شده باشد، جمله ای آشنا است. یا همه ما یادمان می آید روزهایی را که در سالن درمانگاه گریه می کردیم و در پاسخ ترسمان از آمپول می شنیدیم: “ترس نداره که. درد نداره اصلا…”
اما معلمی که با اصول نو آشناست، احساسات طبیعی دانش آموزانش را نفی و سرکوب نمی کند. به دانش آموزانش یاد می دهد تا برای عواطفشان ارزش قائل باشند. به آنان کمک می کند تا احساسات درون خویش را بشناسند و محترم بشمارند. معلم نوین به دانش آموز عصبانی خود نمی گوید: “چیزی نیست که تو به خاطرش عصبانی باشی.” یا به دانش آموزی که می ترسد نمی گوید: “این که ترس نداره. چیزی نیست که تو ازش بترسی!” او به دانش آموزی که از مسئله ای رنج می برد یا ناراحت است نمی گوید: “ناراحت نباش؛ بخند.” به دانش آموز خجالتی توصیه نمی کند که کمرو نباش و به شاگردان کلاسش نمی گوید: “وقتی خوشحال نیستید، وانمود کنید که خوشحالید…”
وقتی به کودک بگوییم: “چیزی نیست که تو میترسی!” ترس کودک سه برابر می شود! علاوه بر ترس اصلی اش، از این می ترسد که بترسد! و بعد از اینکه نتواند ترس خود را پنهان کند می ترسد. وقتی کودک می ترسد بهترین راه احترام آشکارا به ترس اوست. مثلا وقتی دانش آموز می گوید که از امتحان می ترسد، معلم به جای اینکه بگوید: “اگر درس خونده باشی نمی ترسی یا امتحان ترس نداره.” باید بگوید: “آره امتحان آدمو می ترسونه، مخصوصا امتحانات پایان ترم!” جمله اول دانش آموز را در باتلاق وحشت فرو می برد. و ذهن او را درگیر این مسئله می کند که “اگه تو امتحان نمره کم بگیرم معلمم فکر میکنه من درس نخوندم!” او فکر می کند برای اثبات تلاشش باید ترسش را سرکوب کند.
کودکان با کمک فوری مخالفت می ورزند. مثلا وقتی دانش آموزی برای درمیان گذاشتن مشکلی نزد معلم خود می رود، معلم نباید عجولانه این جملات کلیشه ای را مطرح کنند:
“مشکل آن چنان بزرگی هم نیست.”
“همه از این مسائل دارند.”
“این یکی از اضطرابهای خاص نوجوان هاست”
“اقتضای سنته!”
کودکان ممکن است این کمک های فوری را تهدیدی برای هوششان بدانند. به گذشته که نگاه می کنند احساس نادانی به آنها دست می دهد. “لابد آدم کند ذهنی هستم که فکر کرده ام چنین مسئله دشواری دارم، آن هم وقتی راه حل اینقدر ساده است.”
معلم نوین به مسئله دانش آموز گوش می دهد، آن را دوباره بیان می کند، توضیح می دهد، به دانش آموز اعتماد می کند و از او می پرسد: “چه راه و چاره ای پیش رو داری؟ در این موقعیت، امکان انتخاب چه چیزهایی رو داری؟” اغلب مواقع دانش آموز خودش راه حل را پیدا می کند و اینگونه می آموزد که می تواند به قضاوت خویش تکیه کند. اما وقتی که معلم با شتاب و عجله راه حل ارائه می دهد، دانش آموزان فرصت کسب کفایت و توانایی در حل مسئله و نیز فرصت کسب اعتماد به خودشان را از دست می دهند.
برگرفته از روابط معلم و دانش آموز، از هایم گینات، ترجمه سیاوش سرتیپی، تهران۱۳۷۱، نشر فاخته
زهرا مظلوم
آخرین نوشته های زهرا مظلوم (نمایش همه )
- همکاری با ما - ۱۵/مهر/۱۳۹۸
- آغاز فروش ۹۸ - ۲۹/شهریور/۱۳۹۸
- کد تخفیف خرید برنامه - ۰۳/تیر/۱۳۹۸