آموزش و چی پرورش؟

یکی از مسائلی که از کلاس اول ابتدایی تا دوران دانشجویی و بعد از آن دوران شاغل بودنمان با آن درگیر بودیم؛ “تعطیلات عید نوروز” بوده است. اسمش تعطیلات عید است اما در واقع تعطیلات قبل از عید، عید، و بعد از عید را در بر می گیرد. یعنی حدودا یک بازه زمانی یک ماهه بین ۲۰ اسفند تا ۲۰ فروردین… البته اسمش تعطیلات یک ماهه شد اما زمزمه ها درباره این تعطیلی از اوایل اسفند و حتی با قاطعیت می توان گفت از اواخر بهمن شروع می شود؛

ول کن بابا یه ماه دیگه که بیشتر نمیخوایم بیایم!
کجا یه ماه؟ حداکثر ۲۰ روز…
۲۰ رووووز؟ خوشحالیا؟ ما که از هجدهم میخوایم بریم مسافرت؟
اگه همه نیان معلما (استادا) میخوان چیکار کنن؟
هیچی بابا. باید همه هماهنگ باشیم از پونزدهم به بعد هیچکس نیاد.
باز خودت روز شونزدهم اول صبح اینجا نباشی؟
من که نه! به بچه مثبت کلاس بگید…
ولی من میگم بیایم. بچه ها که نمیان. معلما هم درس نمیدن. میشنیم حرف می زنیم خوش می گذره…

تمام جملات بالا مکالماتی آشنا به پهنای طول عمر تحصیلی مان است. اگر شانزدهم و هفدهم اسفند را مدرسه می رفتیم اسممان “بچه مثبت” می شد. البته بچه مثبت با بار منفی کلمه! از ترس انگ همین بچه مثبت شدن هم که شده بود سعی می کردیم با مدرسه یا دانشگاه رفتن مخالفت کنیم. حالا کار خاصی توی خانه داشتیم؟ نه! مهم نرفتن به محل تحصیل و ارضای حس تنبلی ای بود که در ما پرورش یافته بود. از همان کلاس اولی که معلم ها خودشان غیر مستقیم غزل خداحافظی یک ماهه را می سرودند یا حتی مستقیم می گفتند از هفته بعد دیگر نیاییم؛ در فکرمان حک شد که عید از ۱۵ اسفند آغاز می شود. و از جایی که ۱۴ فروردین رفتیم مدرسه و با نیمکت های خالی رو به رو شدیم یاد گرفتیم تعطیلات عید تا ۲۰ فروردین کش می آید. از ۲۰ فروردین که نشستیم سر کلاس و دائم خمیازه کشیدیم فهمیدیم از ۲۰ فروردین تا اواخر اردیبهشت به پیشواز تعطیلات تابستان می رویم و این یک ماه آخر را هم بهتر است با درس خراب نکنیم… معلم های وظیفه شناس با علم به این موضع سعی می کردند قبل از عید کتاب را تمام کنند… در واقع سال تحصیلی در کشور ما فقط ۶ ماه است آن هم با تعطیلی های مکرر به خاطر بالا پایین شدن درجه هوا، رویت نقطه ای ابر وسط آسمان، “اوف شدن” انگشتمان! و پروژه های عظیم مهمانداری یا میزبان داری خیلی راحت به ۵ ماه دامن می زند…
دیگر عادت کرده ایم. انگار عیدمان بدون تعطیلات قبلش دیگر عید نمی شود. راستی چرا همیشه موفقیت های علمی و اقتصادی کشورهای دیگر را مثال می زنیم بدون آنکه فکر کنیم پرورش فرهنگ تلاش و پویایی، مهم ترین عامل توفیق کشورها در تمام جنبه های علمی و اقتصادی و فرهنگی است؟ راستی، دانش آموزانی که امروز زیر دست ما هستند نسل فردایی نیستند که قرار است فرزندانمان را به دستشان بسپاریم؟ یا اگر قرار باشد اسم آموزش پرورش اسم دقیق تری باشد، آموزش خالی یا “آموزش و تن پرورش” اسم بهتری نیست؟

زهرا آقایی

دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه تعلیم و تربیت

آخرین نوشته های زهرا آقایی (نمایش همه )

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code